سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بانوےِ دشتِ رؤیا

داشتم تو خلوتم...

سیلی های نوازش گونهِ زمان رو مرور می کردم

یه سری از خاطره های مَدفون شده قدیمی

برام تداعی شد ،

به بهانه ی یادآوری اون خاطره ها ،

نگام به چند پستِ پنهان شده وبلاگم افتاد

و خاطره های گمشده...

بهانه شدند از بایگانی ِ ذهنم بیرون بیان

یکی از متن های پنهان شده ...

چند ثانیه ای، نگاهم رو روی تک تکِ واژه ها غلتاند

و دونه دونه اتفاق های مرموزِ ریز و درشت،

و تلخ و شیرینِ این چند سال مثل سکانس های فیلم،

با دور تند جلو چشمام عبور کرد و ..........

 

و من این تغییر و تجربه و  درس رو

با تمامِ احساسم لمس کردم...

 

"هر دردی درسی می دهد
و هر درسی آدمی را تغییر می دهد"

 

برای تلنگر به خودم دوباره بازنشر میکم...

 

زمان درمانِ هر درد و التیام دهنده هر زخمی ست.

با گذرِ زمان ممکنِ خیلی چیزها تغییر کنه

یا حتی از التهاب خارج بشه ،

مرورِ زمان باعث میشه

خیلی از مسائل اهمیت خودشونو از دست بدند

و در دغدغه های ریز و درشت زندگی رنگ ببازند.

رابطه ها ممکنه کم رنگ یا خاتمه پیدا کنه

و به عکسِ آن ، ممکنه عمیق تر و ژرف تر بشن.

بسیاری از اِبهامات ، روشن

و بسیاری از قضایا هم مبهم باقی بمونند .

گذرِ زمان ، انتظار و دیدگاهِ آدمها رو تغییر میده ،

میشه از خیلی چیزا چشم پوشید ، یا به عکس ،

بعضی اتفاقات هیچ وقت از ذهن دور نمیشند و......

اما به مرور زمان ، توقعاتِ آدمی ،

بیشتر یا کم و کیفشون، دستشخوشِ تغییرات میشه .

گذرِ زمان ماهیتِ واقعی خیلی از مسائل

و خیلی از روابط رو روشن می کنه،

حتی چهره ی واقعی آدمها آشکار میشه

و آنوقته که آدم میفهمه

چه کسی و کجای زندگی ما نقش داشته...

یا ما کجای روابط قرار داشتیم یا داریم و......!!

نکته مهم اینه که ،

گاهی فرصتِ بازگشت و تغییر دیدگاه هست

و میشه بعضی چیزها رو دوباره از نو ساخت ،

اما خیلی وقت ها

یا راهی واسه بازگشت و دوباره سازی نیست ،

یا اگر هست دیگه فرصتی نیست

یا ارزش دوباره سازی نداره و.......




      

مریمم ، تمامِ وجــودم

بیست و دوم مهرماه بود که عشقت

زیباترین روزهای زندگیم رو رقم زد

و دوران عاشقی ام آغاز شد

هر روزی که می گذشت

بیشتر می فهمیدم که نگاهت دیدنی ترین ،

لبخندهایت دلرباترین ،

شیطنت هایت خواستنی ترین و عطر نفس هایت

بوییدنی ترین مخلوقات خداوند است

و من ثروتمندترین های زمینم

چرا که عشقی از جنسِ تو دارم

مریمم ، انگیزه ی زندگی ام، دُردونه ی پاییزی ی من ،

شیرین ترین رویای به واقعیت پیوسته ی من

 زادروزت مبارکم باشه مادردوست داشتن




      

چندیست توی سرم، درد میکشم
با قاب های چشمِ ترم، درد می کشم
آتش گرفته تمامی بودنم
از اشک های داغِ مختصرم ! درد می کشم...

و تو هنوز از سکوت... هجرت نکردی!!

و من میانِ کویرِ ناگفته ها...سرگردانم

این روزها در عمقِ چشمانم جز تردید چیزی نیست

و غیر از کوچه ی خلوت

در پشتِ پلکِ پنجره های دلم نیست

 گم می شوم این روزها در ازدحامِ تنهایی ام.. 

شاید یا من حواسم دیگر اینجا نیست ،

یا حواسِ دلم پرت است 

دیگر غروبِ تلخ از من زنی محکم نمی سازد.

واژه ها هم می دانند احساسم تبِ غریبی داشت

و شیشه های ترک خوردهِ دلم هم می دانند

 دیگر احساسم آن احساس نیست...

فقط از تو برایم یک "آه" مانده ، یک "سکوت"

فقط از پنجره ی چشمانم ، یک "اشک" تماشایی ست

و از چشمانِ دلم دیگر سویی نمانده باقی...




      

بیا به مصرع بعدی که شرحِ حالِ من است :
خیال من شده اویی که بیخیالِ من است...




      

گاهی بین فراز و نشیب‌های زندگی  

دست گرمی هست که صمیمانه دستاتو میگیره

و دلیل آرامشت میشه  

عزیزدلم، زاهده جانم، تو همون رفیق ناب لحظه های منی

دوستی با تو قشنگه ؛ مثل اولین بارون پاییزی

مثل بوی یاس ، آبِ رو آتیش ، رنگین کمونِ بعد بارون

دوستی با تو مثل خیلی از حس های ناب دنیا دلچسبه

بهترین رفیقم، محبوب قلبم،

تو عیار دوستی رو به من نشون دادی

مِهر نگاهت ، زیبایی لبخندت ، طنین آرامبخش صدایت

ومعرفت بی نهایتت، برای من حکمِ گنجی ارزنده را دارد

زاهده جانم ، بهترین حس این روزهایم

 بابت هدایای فوق العاده ت یک دنیا سپاسگزارم

امیدوارم لایق محبت های بی وقفه ات باشم

تا وقتی نفسی هست ،

قلبم ذکر دوستت دارم برایت میخواند

تا ابد بمونی برام مهربان دوستم

5 تیرماه 1400

ظهر شنبه 12:30




      

برای بهترین زندگی ام

 مهسای مهربونم ؛ کنار تو بودن درست عین زندگی تو بهشته

 هنرمند جانم ، از انگشتانت گوهر نابِ هنر می ریزد

 خطاطی بی نظیرت به پریشانی تمام خطوط منفی ی زندگی آرامش می بخشد

 و نقاشی ی فوق العاده ت نقش عشق بر جان من است

مهسا جـــانم ، همدلـــــم،

 در مدت آشنایی امان گوش هایت شنواترین برای دردودل های بی پایانِ من بوده

 و به خاطر همین سنگ صبور بودنت و مهر بی توقعت،

 می خواهم از اعماق قلبم فریاد بزنم که به توان ابدیت دوست تدارم

مهسای من، بابت هدیه ی زیبات ممنونم جـــانِ دلم

 و می خوام بدونی برای من تنها حضورت بزرگترین و تاثیر گذارترین ارمغان است

مهربونم ترینم ،عشق من به تو فاصله ی مکانی و زمانی نمی‌شناسد

 تو تا ابد در کنجِ دنجِ دلم جای داری

یار دوست داشتنی ام ، طراوتِ لحظه های من

 روی ماهت رو می بوسم و بابت این هدیه ی ناب، قلبا سپاسگزارم


 12 مهر ماه 99
4:30 عصر شنبه

http://s15.picofile.com/file/8409874576/Maahsa3.jpg





      

زندگی فراز و نشیب های بسیار دارد

 اما گاهی معرفت برخی از آدم های اطرافت

چنان تو رو متحیر میکند

 که انگار می توانی باز هم وجوه زیبای زندگی رو  ببینی  . 

صدیقه جانم، جاری دوس داشتنی ام،

سپیده ی مهربونم و مریمم پاره ی تنم

شما با سوپرایز ویژه اتون ،

عشق رو در قلبم و شوق رو در چشمانم زنده کردید 

لحظاتی که برایم خلق کردید بی وقفه شیرین بودند

و حضور پرمهرتون عجیب به دل و جانم چسبید

حالا زبانم و قلمم برای قدردانی قاصرند،

اما از شما صدیقه ی عزیزم ، سپیده ی خوشگلم

و مریم بانوی نازنینم

می خوام که تقدیر بی اندازه ی منو بپذیرید‌.

عاشقانه دوستتون دارم

و خاطره ی به یادماندنی دیشب رو

تا ابد در لیست زیباترین سکانس های زندگی ام دارم

دنیا دنیا آغوش و بوسه تقدیم به شما که بهترینید



وقتی جاری ات وجودش از جنس صداقت و مهربانی ست

صدای عملش هم صد چندان رساتر از هر حرف و واژه ایست.

چه لحظه های زیبایی رو کنارهم چیدین

وشیرینی این شادی رو با اشک شوقم به من چشاندین

و چه فوق العاده، خاص ترین شب شگفت انگیز زندگی ام رو

در قالب ناز ترین خاطره خلق کردین

و چه ناب ، نقش ماندگار این شب مسرت بخش

در قاب یک خاطره ی خاص ،

برای همیشه در ذهن و خاطرم حک شد

تقدیر بیکرانم تقدیم به صدیقه ی دوس داشتنی

و زیباترین سپاسم تقدیم به سپیده ی زیباروی من

و یک دنیا بغل و بوسه تقدیم به مریم بانوی خودم

که استشمام عطر وجودش

شوق و امید زندگی را در من بیشتر می کند

دوستون دارم




      

خواب هایم فیروزه ای شده است 

آبی یِ آبی ..

گردنبند فیروزه بر گردن ِخیالم

خو می گیرد با تسبیحِ خیالت

می بوسد

می بوید

عطر خوش ِ آغوشِ فیروزه ای یَم را

می فشارد در دست تو 

می ستاید بر سینه ی من

چه معجزه ی فیروزه ای ست

ما را از چشم حسودِ روزگار نگه می دارد




      

ماه گذشته (آذر ماه) پشت سیستم نشسته بودم

که آقای شوهر با یه دسته گل نرگس اومدن پیشم تبسم

وای چه ذوقی کردم از هدیه گل نرگسدوست داشتن

از خوشحالی از آقام تشکر کردم و باشوق بهش گفتم

عاشقِ گل نرگسم

و هیچ سوپرایزی به اندازه هدیه ی گل منو شاد نمی کنه بووووس

از این عکس یه خاطره ی خاص دارم .. دوست داشتن

و این گوشی 13 ساله که ، یادگار یه خاطره های قدیمیِ

دوست داشتنی ست دوست داشتن

البته توی این عکس خیلی اتفاقی بود

چون من اصلا حواسم به گوشی نبود

و فقط خواستم از هدیه آقام یه عکس یادگار بگیرم مؤدبگل تقدیم شما


 

دیشب منزل نبودم ، وقتی اومدم خونه دیدم

آقای شوهر دوتا دسته گل نرگس برام خریدنتبسم

و گذاشتن رو میزِکامپیوتر دوست داشتن

وای از خوشحالی تو پوشت خودم نمی گنجیدم قاط زدم

گل نرگس رو خیلی دوست دارم دوست داشتن




      

درونِ پیچکِ قلبم تاب خورد

تمام تُن هایی که از نفس هایم چِکه چِکه می کرد

و نُت های زبانم را اسیر همین کلمات بریده بریده...

زمان بر بالِ فاصله ها نشست

تا دیوارهای بلنـــدِ فــــراق

سکــــوتِ مرا سُک سُک کنند...

سکوت، گاهی سکته ی همه دل دل کردن هاست

سکوت، گاهی دردِ همه ی بغضِ بسته ی لب هاست

سکوت ، پر از همهمه ی روزهای خالی ی یک خسته دل

میان سرگردانی ی واژه های رنگ و رو رفته است

گرچه زیباترین حرف حسابی ست که می شود گفت

اما تمام رگهای تنـــم را بی رمـــق می کند

مــــن ماندم و شبهای بـــی خوابی که

آغوشِ غــــم ، مهمان دست هایش می شود

«تنهــــایی» را به سکوتم آویزان می کنم

تا همیشه یادم بماند

او تنـــها مـــونسِ هزار شب ، از هزار قصه ی

 نگفته ای ست که  دلــــم را می شکند

هُـــق هُـــق زدن های شبانه

بر نیمه شب های بـــی صــدایم

اگر گوش فلک را کـــر نکند

چشمِ دلم را از چشمه ی خاطراتِ تلخ پـــر می کند

پ.ن : امروز شنبه 3 آذر ماه ...
خدا رو شکر کابوس دردناک هشت شبانه روزم تمام شد دوست داشتن
همش تَوَهم و خیالات منفی ذهنی بود دلم شکست




      
   1   2   3   4      >